loading...
پایگاه تفریحی سرگرمی ششمی پاتوق
اخطار

شما در حال مشاهده نسخه قديمي وبسايت ما ميباشيد ، ششمي كلوب با بروز ساني بالا و آثار بيشتر فعاليتش را از مرداد ماه 92 آغاز كرد.


6micloob.rzb.ir

6micloob.ir

آخرین ارسال های انجمن
سید محسن موسوی بازدید : 248 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)

http://sheshpatogh.persiangig.com/image/fantezi.jpg

یکی از فانتزی هام اینه که با یه نفر لج باشم , با هم در حال قدم زدن باشیم یهو بیاد بزنه رو شونم , منم برگردم و در حال خوردن سیب , سیب و بیارم بقل پام و یهو ول کنم و صحنه آهسته شه سیبه بره بیفته تو چاه!! بعد یه مشت بزنم تو دهنش شوت شه بره تو افق محو شه!!!


::

::


یکی از فانتزی هام اینه که یه سایت رو هک کنم که با مدیرش دوست باشم , مدیرش بگه بیا سایت مال خودت ولی من بگم نه من که مدیر گوگلم نمیام مدیر سایت یاهو شم که!!!!

.

.

فک کنم فهمیدید با کی بودم !!!


::

::


یکی از فانتزی هام اینه که با خواهرم برم بیرون یکی تیکه بندازه در همون عین واحد بزنم تو دلش , روده اش بیاد تو دستم و بره واس خودش و افق محو شه!!!


::

::


یکی از فانتزی هام اینه که دنیا بخرم و دیگه نفروشم همه خود به خود برن محو شن!!!


::

::


یکی از فانتزی هام اینه که برم بانک به قسط سرقت , اما سرقت نکنم به عنوان دزد نمونه شناخته شم!!!


::

::


یکی از فانتزی هام اینه که روحانی باشم  همه بهم بگن مچکریم , منم از خجالت برم محو شم!!!


.

به ادامه مطلب بروید...

سید محسن موسوی بازدید : 196 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)

تا حالا دقت کردین اگه بخوای ۱۰ تومن از عابر بانک بگیری ، ۶۰ نفر تو صف با حقارت نگات میکنن !!!

حالا روزی که ۲۰۰ تومن میگیری ، تا نیم مایلی خر هم پر نمیزنه !


::

::


تا حالا دقت کردین که قیمت بیسکوییت رنگارنگ همون ۱۰۰ تومان مونده ؟!؟


::

::


تا حالا دقت کردین هربار یه چیزی رو یه جای مطمئن قایم میکنیم، یادمون میره اون جای مطمئن کجا بوده


::

::


تا حالا دقت کردین وقتی مردم می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره !!

می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشوییی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن ؟!


.

به ادامه مطلب بروید...


سید محسن موسوی بازدید : 91 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (0)


اعتراف میکنم بچه که بودم از حرف بزرگترا فهمیده بودم صدام آدم بدیه ، یه بار که از تلویزیون داشت تصویر صدامو پخش میکرد رفتم یه چکش آوردم که صفحه تلویزیون رو بشکنم و بتونم صدامو بکشم و قهرمان بشم…..

یعنی یه همچین مخایی بودیم ما دهه شصتیا….

 


::

::

 

اعتراف میکنم من از اون آدمام که اگه بابام پشتم نباشه از گرسنگی میمیرم…..نمیتونم یه لقمه نون در بیارم زندگیمو بگذرونم…..خداییش بابای که پسره من دارم؟؟!!ببخشید ببخشید اشتباه شد…..منم پسرم که بابای من داره؟؟!!!

 


::

::

 

اعتراف میکنم برای اولین بار ک سوار ون شدم، موقع پیاده شدن دستگیره در رو فشار دادم تا باز کنم .

نمیدونستم که در اتوماتیکه و باید راننده وا کنه.

 


::

::

 

اعتراف میکنم که کوچیک که بودم کتری رو میزاشتم رو گاز تا ابر درست شه توی اشپزخونمون

یه همچین نابغه ای ام من

دارم اینجا طلف میشم

 


::

::

 

اعتراف میکنم ۶ سالم که بود با دخترخاله هام نقشه کشیدیم که مزاحم تلفنی بشیم

واسه همین مرغ همسایه رو قرض گرفتیم

زنگ میزدیم خونه مردم، میگفتیم ببخشید مرغ ما با شما کار داره بعد گوشی رو میگرفتیم جلو نوک این مرغه

اینقد دم و پر وبال این مرغه رو میکشیدیم و میزدیم تو سرش که صداش تا آسمون میرفت!

الان روح اون مرغه هرشب میاد به خوابم!

 


::

::

 

اعتراف میکنم…

.

.

.

ولش کن بابا ظرفیت رازداریو ندارین میرین همه جا جار میزنین ابروم میره

 

 

اعتراف میکنم که سال دوم دبیرستان 4واحد مبانی کامپیوتر داشتم بار اول بود که موس و میدیدم اسمشو بلد نبودم بهش میگفتم( ماس ماسک )خدا دوستمو حفظ کنه اسمشو بهم یاد داد.

 


::

::

 

اعتراف میکنم خونه بغلیمون عروسیه

ما طبقه چهارمیم اونا ویلایی

هی دارم فکر میکنم با این تفنگم خواننده هرو بزنم که مثل بز می خونه

کمک کنین تصمیم مهمیه


.


ادامه مطلب فراموش نشه...

سید محسن موسوی بازدید : 102 شنبه 19 مرداد 1392 نظرات (2)

http://sheshpatogh.persiangig.com/image/yeki%20az%20fanteziham%20ine%20ke.jpg


فانتزیم اینه 1 شب، فقط 1 شب تا صبح بشینم پای نت
مامانم 675 بار نیاد بگه چی کار میکنی
(اگه مشغول درس خوندم باشم 1 دفم بیدار نمیشه ها)
 
::
::
 
 
 یکی از فانتزیام اینه که:
یه کیف دستی مردونه پیدا کنم که توش پر از تراول و چک باشه به ارزش 5/6میلیارد
منم روحیه انسان دوستیم گل کنه بگردم صاحبشو پیدا کنم بعد یارو از امانت داری من خوشش بیاد و بگه بیا دختر منو بگیر منم در کمال ناباوری قبول کنم
میگی چقدر بی جنبم نه عزیز من
اون موقع که کیفو پیدا کردم نخواستم که پولو خرج کنم ولی اون موقع که دخترشو گرفتم خیلی راحت پولارو خرج میکنم
مثل اینکه میگن هلو بپر تو گلو
بعله بعله یه همچمین آدم باهوشیم من
 
::
::
 
 
یکی از فانتزیام اینه که
با مخاطب خاصم دعوام بشه بعد اون منو هل بده و سرم بخوره گوشه میز و ضربه مغزی بشم بمیرم و مخاطب خاصم رو ببرن زندان
بعدش ولی دم ( مادرم ) رضایت ندن و بگن باید حتما قصاص بشه
و در یک سپیده دم سرد درحالی که مخاطب خاصم یه شلوار گا گلی بپوشیده با قدم های لزان بره روی چهارپایه و موقعی که مامورمیخواد طناب رو بندازه گردنش یه صدایی از دور داد بزنه نه! ننننننه!
بعد ببینن که مامانم بیاد پیشونی مخاطب خواصم رو ببوسه و طناب رو بندازه گردنش و بگه بوئینگ من که رفت......
رو کنه به مخاطب خاصم وبگه تو هم برو به جهنم و سپس چهارپایه رو هل بده و با یک نوای غم انگیز دوربین سایه مخاطب خاصم رو که داره بالای طناب دار میلرزه نشون بده و سپس آرام وآرام بره رو به آسمون
سنگ دل هم خودتونین
 
.
ادامه مطلب فراموش نشه...

سید محسن موسوی بازدید : 114 یکشنبه 13 مرداد 1392 نظرات (0)

نظر رشته های مختلف در مورد سوسک !

دانشجوی حقوق: با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا: مکان، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!

دانشجوی مهندسی: شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

دانشجوی پزشکی: تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

.
به ادامه مطلب مراجعه شود...

سید محسن موسوی بازدید : 145 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

http://sheshpatogh.persiangig.com/image/eteraf%20pesar%20ha.jpg


* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ...

* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!


.

به ادامه مطلب بروید...

سید محسن موسوی بازدید : 105 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)


آمریکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 4 ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اینترنت 

فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خیابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن علیه تلویزیون ، 2 ساعت خندیدن 

ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی 

آلمان : 
8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی 


کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو 

عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب 


.

.

.

به ادامه مطلب بروید

سید محسن موسوی بازدید : 195 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

  • آنشرلی هم نشدیم یکی بیاد ازمون بپرسه ……… آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟ 
  • بچه مردم هم نشدیم ، ملت ما رو الگوی بچه هاشون قرار بدن 
  • لاک پشتم نشدیم گشت ارشاد نتونه به لاکمون گیر بده 
  • چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم 
  • ای خدااااااا! بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت 
  • زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه 
  • نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه 
  • مهر جانماز هم نشدیم بوسمون کنن 
  • قاصدک هم نشدیم ، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم 

.

.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...

سید محسن موسوی بازدید : 121 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)



ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ! 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ. 

ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ. 

ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ 

ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ. 

.
.
به ادامه مطلب بروید...
سید محسن موسوی بازدید : 153 پنجشنبه 06 تیر 1392 نظرات (0)

رفتیم خونه فک و فامیل میگه پدر بزرگ خوبن ؟

می گم تقریبا ۵۰ روز که فوت کردن !!

میگه اا حتما اگهی فوتشون رو دیدم یادم نیست

این اسمش فک و فامیله ما داریم

::

::

رفتیم ایران خودرو بابام به یارو میگه پراید دارید؟

::

::

با مامانم رفتیم مغازه تعمیرات تلفن که تلفن بی سیم خونه رو بدیم درست کنن

یارو تلفن زده به پریز بعد با موبایلش زنگ زد که ببینه زنگ می خوره یا نه

تلفن که زنگ خورد مامانم به من میگه : این آقاهه شماره مارو از کجا داشت

فک و فامیله داریم ما ؟

.

برای مشاهده ادامه فک و فامیل داریم به ادامه مطلب مراجعه کنید...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    خنده سينما ايران كدام يك از گزينه هاي زير است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 116
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 43
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 169
  • باردید دیروز : 98
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 818
  • بازدید ماه : 1,744
  • بازدید سال : 13,430
  • بازدید کلی : 79,717